نغمه ی امید |
مردی شبی خوابیده بود و رؤیای فرشتهای را دید.و آن فرشته به او گفت که باران میآید، سیل میآید و همه جا را فرا میگیرد، ولی تو نمیمیری. این اتفاق در یک دهکده کوچک ایتالیایی افتاد. و روز بعد باران شدیدی در گرفت و سیل عظیمی آمد و دستور دادند همه آن دهکده را تخلیه کنند. همه تخلیه کردند، حتا بازوی آن مرد را گرفتند و گفتند باید از این جا بروی. و آن مرد گفت نه، من خوابدیدم فرشتهای آمد و گفت باران میآید و سیل عظیمی میآید ولی تو نمیمیری. من به نشانهها اعتقاد دارم و بنابراین این جا میمانم. و روز بعد باران شدیدتر شد و سد استحکامش را از دست داد و خطر بزرگی برای این روستای کوچک به وجود آمد. آب تا طبقه اول بالا آمده بود. حتا با قایق به سراغ مرد رفتند و گفتند این سد به زودی میشکند و تو غرق میشوی، بیا برویم. و مرد گفت شما دارید ایمان مرا امتحان میکنید، من که به شما گفتم، فرشتهای را در خواب دیدم و به من گفت که سیل میآید، اما من نخواهم مرد. من اینجا میمانم تا ایمان ایتالیایی خودم را ثابت کنم. تمام تلویزیونها و شبکههای خبری ایتالیا در آن جا جمع شده بودند. آب به سقف رسیده بود و مرد تنها آن جا مانده بود و همه میخواستند از مردی تصویر برداری کنند که به ایمان ایتالیایی خودش پایبند بود. اما پلیس راضی نبود و حتا یک هلیکوپتر فرستاد و برای سومین بار سعی کردند او را نجات بدهند. اما آن مرد گفت: نه، فرشتهها راست میگویند، حق با فرشتههاست،شما اشتباه میکنید و من میمانم. نیم ساعت بعد، سد شکست و سیل وارد شهر شد و آن مرد را کشت. مرد به بهشت کاتولیکها رفت که فرشتگان زیادی دارد، چون مرد بسیار مؤمنی بود. و پطرس قدیس که دربانِ بهشت است، گفت: شما میتوانید وارد بشوید، چون انسان مؤمنی هستید. مرد گفت: نه، نه، نه، من هیچ وقت وارد این جا نمیشوم. به خاطر این که مالک این محل یک دروغگوست و به من دروغ گفت. شما آبروی خانواده من را بردید. چون حالا در آن جا، همه تلویزیونها و مردم نشستهاند و به خانواده من میخندند. من هیچ نمیخواهم به بهشت بروم، من به جهنم میروم. چون شیطان به من هیچ قولی نداد. پطرس قدیس گفت: خوب، نه،او هیچ وقت دروغ نگفته، شاید پیر شده، من میروم ازش بپرسم.و بعد پطرس قدیس وارد شد و نیم ساعت با خدا صحبت کرد و بعداز نیم ساعت برگشت و گفت: بله، من با خدا صحبت کردم. او برای شما یک فرشته فرستاده بود تا نشانهای به تو بدهد که از آن سیل نجات مییابی. ولی خوب، در کنارش، سه گروه نجات هم برایت فرستاد، ولی قبول نکردی. پس وقتی نشانهها را میخوانید، ممکن است آن که انتظار دارید،نباشد. چون خداوند خودش را به سادهترین شکل ممکن تجلی میبخشد. ولی ما منتظر پدیدههای خارقالعادهای هستیم و معجزهای را که پیش روی ماست، نمیبینیم. باید به لحظه جادوینی که در هر روز زندگی وجود دارد توجه کنیم. باید به لحظه جادوینی که میتواندزندگی شما را برای همیشه عوض کند، توجه کنید. یک نویسنده زمانی گفت :رزمآور نور یک میلیمتر اقبال دارد. راز زندگی دنبال کردنِ این یک میلیمتر اقبال است. [ دوشنبه 89/7/5 ] [ 7:36 صبح ] [ کمیل ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |